حــرف الدال
341 ـ جويا
هو داراب ، وقيل دارا بيگ التبريزي ، الكشميري ، المشتهر في شعره بجويا .
من شعراء ايران في القرن الثاني عشر الهجري .
أصله من تبريز ، ولد في كشمير ونشأ في تبريز .
عاصر السلطان عالمگير شاه سلطان الهند وحظي لديه ، وتخرج عليه جماعة من الادباء والشعراء في الهند .
له (ديوان شعر) ، وتوفي سنة 1118 هـ ، وقيل 1110 هـ .
من شعره :
مگر بگذشت دل آواره ناشاد زين صحرا***كه همچون آه دردآلود خيزد باد زين صحرا
همچو من عينك كه در جزوى فراموش كنند***كردم از شوقش نهان در نامه چشم خويش را
اگر در گريه خوددارى كنم چشم خطر دارد***زضبط اشك ترسم اين جراحت آب بردارد
نگاه او چه خونريز است از پهلوى مژگانش***چو ماهى با خود اين خنجر هزاران نيشتر دارد
سرو كار دل ديوانه ام افتاد با طفلى***كه هر جا ناله بر مى دارد اين آن سنگ بردارد
وله أيضاً :
مردانه پشت پاى بر افلاك ميزنم*** رستم كسى بود كه از اين هفتخوان گذشت
وله أيضاً :
بقدر بودن دنيا بفكر دنيا باش***كسى هميشه در اين خاكدان نمى باشد
المراجع :
الذريعة ج9 قسم1 ص212 . ريحانة الأدب (فارسي) ج1 ص442 وص443 . دانشمندان آذربايجان (فارسي) ص101 وص102 ، فرهنگ شاعران زبان پارسى (فارسي) ص151 ، لغت نامه دهخدا (فارسي) ج16 ص167 ، فرهنگ سخنوران (فارسي) ص142 .