حــرف السين

386 ـ سائل

هو سائل الرازي  ، الهمداني  ، النهاوندي  .

شاعر  ، كاتب  ، فاضل  .

أصله من آه من توابع دماوند  ، سكن همدان  .

اتهموه بالجنون وقيدوه بالسلاسل  ، ولم يزل حتى مرض ومات سنة 940 هـ  .

له (ديوان شعر)  ، ومن شعره  :

هر كه بينم بدرت گر همه سايل باشد***رشكم آيد كه مبادا بتو مايل باشد

كدام شب كه زهجر تو خون نمى گريم***كدام روز كه از شب فزون نمى گريم

بى لبت خون جگر مى چكد از چشم ترم***چند خونابه خورم واى كه خون شد جگرم

كار ما در شهر با شوخى بلا افتاده است***عاشقيم وكار عاشق با خدا افتاده است

دل بدستم بود ومى گشتم بگرد كوى دوست***بى خبر بودم نمى دانم كجا افتاده است

هرگز لب اهل درد خندان نبود***جز گريه نصيب دردمندان نبود

المراجع  :

الذريعة ج9 قسم2 ص426  . ريحانة الأدب (فارسي) ج2 ص410  . لغت نامه دهخدا (فارسي) ج28 ص6  . فرهنگ سخنوران (فارسي) ص259  .