3 فهرس الأبيات و الأمثال الفارسيّة

الأبيات و الأمثال الصفحة

سالى كه نكوست از بهارش پيداست . 40

الا تا نخواهى بلا بر حسود ، كه آن بخت برگشته خود در بلاست 127

چه حاجت كه با او كنى دشمنى ، كه او را چنين دشمنى در قفاست 127

به نزد من آن كس نكو خواه تست ، كه گويد فلان خار در راه تست 211

شخصى همه شب بر سر بيمار گريست ، چون روز آمد بمرد و بيمار بزيست 112

چو دوران عمر از چهل در گذشت ، مزن دست و پا كابت از سر گذشت 142

زبان سرخ سر سبز مى‏دهد بر باد . 30 ، 175

تا مرد سخن نگفته باشد ، عيب و هنرش نهفته باشد 220

[ 286 ]

سمند باد پاى از تك فرو ماند ، شتربان همچنان آهسته مى‏راند 165

دوست آن است كه بگرياند ، دشمن آن است كه بخنداند 211

هر ضررى عقلى را زياد مى‏كند 194

چنان زى كه ذكرت به تحسين كنند ، چو مردى نه بر گور نفرين كنند 98

فوّاره چون بلند شود سرنگون شود 191

نزيبد مرا با جوانان چميد ، كه بر عارضم صبح پيرى دميد 142

هميشه جاى صلح باقى گذار . 58

چه خوش گفت يك روز دارو فروش ، شفا بايدت داروى تلخ نوش 211

به چشم خويش ديدم در بيابان ، كه آهسته سبق برد از شتابان 165

نوجوانى از خواصّ پادشاه ، مى‏شدى با حشمت و تمكين به راه 161

[ 287 ]