دعاى آن حضرت بر معاويه

از امام باقر - كه بر او درود باد - روايت شده: هنگام بازگشت از نهروان در كوفه به آن حضرت خبر رسيد كه معاويه او را دشنام داده و اصحابش را مى كشد، امام برخاست و خطبه خواند و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: اگر آيه اى در كتاب خدا نبود اين سخنان را نمى گفتم، خداوند مى فرمايد: 'و نعمت الهى باز گو'.

خداوندا! حمد تو را سزاست بر نعمتهايت كه به شمارش نمى آيد و فضلت كه فراموش نمى گردد.

آنگاه كلامى را فرمود، تا آنجا كه فرمود: آگاه باشيد كه به من خبر رسيده كه معاويه مرا دشنام مى دهد.

خدايا! عقابت را بر او بيفزا، و لعنتت را بر آنكه شايسته آنست فرو ريز، اى پروردگار جهانيان اجابت كن، پروردگار اسماعيل و برانگيزاننده ابراهيم، تو ستوده و بزرگوارى.

دعاؤه على معاوية

بعث معاوية رجلاً متنكّراً، يسأل اميرالمؤمنين عليه السلام عن مسائل سأله عنها ملك الروم، فلّما دخل الكوفة و خاطب اميرالمؤمنين عليه السلام انكره فقرّره، فاعترف له بالحال، فقال اميرالمؤمنين عليه السلام:

قاتَلَ اللَّهُ ابْنَ اكِلَةِ الْاَكْبادِ ما اَضَلَّهُ وَ اَضَلَّ مَنْ مَعَهُ، قاتَلَهُ اللَّهُ، لَقَدْ اَعْتَقَ جارِيَةً ما اَحْسَنَ اَنْ يَتَزَوَّجَها، حَكَمَ اللَّهُ بَيْني وَ بَيْنَ هذِهِ الْاُمَّةِ، قَطَعُوا رَحِمي وَ صَغَّرُوا عَظيمَ مَنْزِلَتي، وَ اَضاعُوا اَيَّامي.