دعاى آن حضرت در شكايت ايشان از قومش

ابى صالح حنفى گويد: بعد از غارت نعمان بن بشير از عين التمر آن حضرت را ديدم كه خطبه مى خواند، در حالى كه قرآن را بر سر گرفته بود، به گونه اى كه اوراق قرآن را ديدم كه تكان مى خورد، و مى فرمود:

خداوندا! آنچه در آن است را از من بازداشتند پس آنچه در آن است را به من عطا كن، خدايا آنان مرا دشمن داشته و من نيز از آنان بيزارم، و من آنان را ملول ساخته و ايشان مرا ملول نمودند، و مرا به كارها و اخلاق و اعمالى واداشتند كه از من نديده بودى.

خدايا! بهتر از آنان را نصيبم گردان، و آنان را به بدتر از من مبتلا ساز، خدايا قلبشان را از هدايت ذوب گردان، همچنانكه نمك در آب ذوب مى شود.

دعاؤه في شكواه من قومه، بعد غارة النعمان بن بشير

عن سعد بن ابراهيم قال: سمعت ابن ابي رافع قال: رأيت عليا عليه السلام - بعد غارة النعمان بن بشير - قد ازدحموا عليه حتى ادموا رجله، فقال:

اَللَّهُمَّ قَدْ كَرِهْتُهُمْ وَ كَرِهُوني، فَأَرِحْني مِنْهُمْ وَ أرِحْهُمْ مِنّي.