دعاى آن حضرت در شكايت ايشان از قومش

روايت شده: مردى از اصحاب امام نزد ايشان آمد و گفت: تو ما را از مسأله حكميت نهى كردى سپس بدان امر فرمودى، ما نفهميديم كدام يك از اين دو دستور صحيح است، امام "ناراحت شد" و دستها را بهم زد و فرمود:

اين جزاى كسى است كه بيعت را ترك كند و پيمان را بشكند، به خدا سوگند هنگامى كه شما را دستور به جهاد دادم شما را وادار به كارى كردم كه خوشايندتان نبود ولى خداوند خيرتان را در آن قرار داده بود، اگر شما در برابر اين دستور تسليم شده بوديد به هنگامى كه در مسير حق گام برمى داشتيد رهبرتان بودم، و اگر منحرف مى شديد شما را به راه باز مى گرداندم، و اگر خوددارى مى كرديد كسانى را به جاى شما مى گماردم، و به هر حال براى من اطمينان بخش بود، اما "افسوس" من با كمك چه كسى بجنگم و به كه اعتماد كنم، من مى خواهم بوسيله شما بيماريها را مداوا كنم، اما شما خود درد من هستيد، من به كسى مى مانم كه بخواهد خار را بوسيله خار بيرون آورد با اينكه مى داند خار همانند خار است.

خدايا! پزشكان از دزمان اين درد جانكاه خسته و ملول شده اند، و بازوى تواناى راد مردان در كشيدن آب همت از چاه وجود اين مردم كه دائماً فروكش مى كند ناتوان گرديده است.

دعاؤه في شكواه من قومه و ذمّ اهل الكوفة

روي انه عليه السلام قال: يا اهل الكوفة خذوا اهبتكم لجهاد عدوكم معاوية و اشياعه، فقالوا: يا اميرالمؤمنين امهلنا يذهب عنا القر - الى ان قال: - قال عليه السلام:

لقد استعملت منكم رجالاً فخانوا و غدروا، و لقد جمع بعضهم ما ائتمنته عليه من فى ء المسلمين، فحمله الى معاوية و اخر حمله الى منزله، تهاوناً بالقران، و جرأة على الرحمان، حتى اني لو ائتمنت احدكم على علاقة سوط لخانني، و لقد اعييتموني، ثم رفع يده الى السماء فقال:

اَللَّهُمَّ اِنّي سَئِمْتُ بَيْنَ ظَهْرانَيْ هؤُلاءِ الْقَوْمِ، وَ تَبَرَّمْتُ الْاَمَلَ، فَاَتِحْ لي صاحِبي، حَتّى اَسْتَريحَ مِنْهُمْ وَ يَسْتَريحُوا مِنّي، وَ لَنْ يُفْلِحُوا بَعْدي.