دعاى آن حضرت در شكايت ايشان از قومش، در سحرگاه روزى كه ضربت خورد

ابوالفرج اصفهانى گويد: امام حسن - كه بر او درود باد - فرمود: از خانه خارج شدم در حاليكه پدرم در مسجد نماز مى گذارد، و به من فرمود: اى پسرم ديشب خوابيدم تا خانواده ام را بيدار كنم - تا آنجا كه فرمود:

چشمانم را خواب فرا گرفت پيامبر را ديدم و به او گفتم: اى پيامبر خدا چه ناراحتيها و دردها كه از امتت ديدم، فرمود: آنان را نفرين كن، گفتم:

خداوندا! بهتر از آنان را بمن برسان و بدتر از مرا بر آنان مسلط كن.

دعاؤه في شكواه من قومه ليلة شهادته

اَللَّهُمَّ اِنّي سِرْتُ فيهِمْ بِما اَمَرَني رَسُولُكَ وَ صَفِيُّكَ، فَظَلَمُوني، وَ قَتَلْتُ الْمُنافِقينَ كَما اَمَرْتَني فَجَهِلُوني، وَ قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّوني، وَ اَبْغَضْتُهُمْ وَ اَبْغَضُوني وَ لَمْ تَبْقَ خَلَّةٌ اَنْتَظِرُها اِلاَّ الْمُرادِيِّ.

اَللَّهُمَّ فَعَجِّلْ لَهُ الشَّقاءَ، وَ تَغَمَّدْني بِالسَّعادَةِ، اَللَّهُمَّ قَدْ وَعَدَني نَبِيُّكَ اَنْ تَتَوَفَّاني اِلَيْكَ اِذا سَأَلْتُكَ، اَللَّهُمَّ وَ قَدْ رَغِبْتُ اِلَيْكَ في ذلِكَ.