از حبه عرنى روايت شده كه گفت: در حالى كه من و نوف در حياط قصر كوفه خواب بوديم در آخر شب امام - كه بر او درود باد - را ديديم كه همانند انسان سرگردان و عاشق دست بر ديوار گرفته و اين آيات را مى خواند:
'بدرستيكه در خلقت آسمانها و زمين - تا آخر آيه ' - تا آنجا كه گويد: - آنگاه راه مى رفت و مى فرمود:
كاش مى دانستم در اوقات غفلتم آيا از من روى گردانده يا به من مى نگرى، و كاش مى دانستم در هنگام خوابم و شكر گذاريم در نعمتت حالم چگونه است.
روي انه يخرج عليه السلام كل ليلة ثلاث مرات و يول:
اَللَّهُمَّ اِنّي قَدِ اكْتَفَيْتُ بِعِلْمِكَ عَنِ الْمَقالِ، وَ بِكَرَمِكَ عَنِ السُّؤالِ، اَنْتَ ثِقَتي وَ رَجائي، وَ عَلَيْكَ مُعَوَّلي، اِفْعَلْ بي ما تَشاءُ.
اَللَّهُمَّ اَتَيْتُكَ زائِراً مُتَعَرِّضاً لِمَعْرُوفِكَ، فَأتِني مِنْ مَعْرُوفِكَ مَعْرُوفاً تُغْنيني بِها عَنْ مَعْرُوفِ مَنْ سِواكَ، يا مَعْرُوفاً بِالْمَعْرُوفِ.
اَللَّهُمَّ عافِني اَبَداً ما اَبْقَيْتَني، وَ اغْفِرْلي اِذا تَوَفَّيْتَني، بِمَنِّكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.